مرا بی تو دنیا چو ظلمتکده است
سیاهی پی قتل من آمده است
رها قاصدک وار ، گردم همی
که آدم بیامد ز آه و دمی
گناه همه خلق را پای من
نویس ای خدا از جدید و کهن
به راهی مرا رهنمون ساز که
به آخر رسم بر در میکده
روا آتش آیا به عاشق سزاست
محمد (ص) شفیعم به روز جزاست
نسیم آمد از جانب کوی یار
خزان دلم گشته چون نوبهار
یسارم گل و غنچه و عندلیب
یمینم نشسته به عشوه حبیب
روان چشمه از جانب کوهسار
به دل صد غزل دارم از مهر یار
روایت نما داستان را چنین
جهان حلقه و عشق او را نگین
ندارم به کشکول دل ، غیر عشق
روم جانب معبد و دیر عشق
گر از خاک ما ، گل بروید سزاست
به تقدیر عالم ، دل من رضاست
محبت ندیدم ز نامردمان
به کلبه ام نبد سقف جز آسمان
جگرگوشه ای را اگر خواستم
به گرداب محنت ، خود انداختم
یقین دشمنی بدتر از مکر نیست
محبت به نامرمان ، ابلهیست
به من زخم بسیار زد ، نانجیب
ز حقد و حسادت ، به مکر و فریب
مرا آتش انداخته در سرا
پناهم نبوده، به غیر از خدا
کمالی نباشد ، چوافتادگی
بجز هو ، چه کس لایق بندگی
اساس جهان بر دو شد استوار
تبری ز دشمن ، تولای یار
روم در پی پیر فرزانگان
پی شیر حق ، شاه درمانده گان.
حسین دشتی
درباره این سایت